زیبای پری روی پری ماه پری زاد
ای دختر افسونگر آزاده آزاد
سیمین تن گیسو سیه ،چشم عقیقی
الماس نگاه ، ای همه ات گنج خداداد
باید که بخوانی غزل سعدی شیراز
تا لمس کنی درد فرو خوردن فریاد
آدم چه کند با هیجانش وسط درس؟
نا گاه که یاد تو و چشمان تو افتاد؟
با مزه ی ناگفتنی توت فرنگی
شاعر چه کند گر نکند از لب تو یاد؟
عمه عاشقته خوشگله
شاعر (محسن رضوی ) با کمی تغییر
این دختر عشقه. دو روز دیگه دختر گلم یک ماهه میشه و عاشقی ما ادامه داره.
یک ماهی که گذشت ماه سختی بود. امیدوارم در ادامه همیشه خوب و سرحال باشی دختر گلم.
ملودی بابا
بدون شک تا وقتی خودم بابا نشده بودم حس پدر بودن را درک نمیکردم. الان که داشتم به دلتنگی ای که از دوری تو دارم و به حس پدر بودن فکر میکردم فی البداهه این ابیات را نوشتم.
پدرم چند روز پیش از این
شادمان شد پدربزرگ شده.
خم شده قامت خودش اما -
تا ببیند پسر بزرگ شده
پدرم بهترین معلم من
در سراشیب زندگی بوده
پدرم عشق بوده و عرفان
تا بیاسایم، او نیاسوده
او بزرگ است و این جهان کوچک.
پیش دستان او جهان خالیست
از نگاه پسر، رضازاده -
پیش او پهلوان پوشالیست
پدرم قهرمان پیر من است
شیر اگر پیر هم شود شیر است
پدرم مولوی است، عطار است
عارفی بی کتاب و تفسیر است
امید
نازنین بابا
روز سوم تولد یعنی پنجشنبه 3 اردیبهشت دکتر گفت شما زردی داری و منتقلت کردند به nicu و زیر دستگاههای مهتابی.
زردیت 11.5 بود.
جمعه مامان را مرخص کردند ولی آمد اتاق مادران که بدون همراه و کمک، دست تنها مواظب شما باشه.
در عرض دو روز، شکر خدا، زردیت رسید به 6 و یکشنبه 6اردیبهشت شما را هم مرخص کردند و با سلام و صلوات به خانه آمدیم.
ساعت 3 بود که رسیدیم.
پدربزرگ و عموها دم در منتظر بودند و با رسیدن شما و مامان به خانه گوسفند قربانی کردند.
دو روزی همه چی خوب بود. باهم کلی بازی کردیم و خندیدی و خندیدیم. ولی سه شنبه که دوباره برای چک شدن زردی آزمایش دادی باز هم بالا رفته بود.
این بود که چهارشنبه دوباره شما را بردیم بیمارستان.
زردیت رسیده بود به 16.
دکتر دستور بستری داد و از اون موقع تا حالا شما در بیمارستان و زیر دستگاه مهتابی هستی و مامان طفلک مواظب شماست.
من هم هر روز به شما عزیزای دلم سر میزنم و هرچی لازم دارید تهیه میکنم.
فردا روز پدره، دخترم شدیدا منتظرم تو را به عنوان بهترین هدیه روز پدر در آغوش بگیرم.
زود زود خوب شو جونم. دلتنگتم بی حد.
امروز هم روز زیبایی بود.
ابتدا برای دختر نازم شناسنامه گرفتیم
بعد عمو و بابابزرگ و فامیل های دیگه به دیدن دختر گلم و مامان خوبش اومدن:
بعد داستانی داشتیم با چشم بازکردن ملودی خانم
فکر کنم میخواست بگه خیلی هم دنیاتون دیدنی نیست. چون خیلی با ناز چشم باز کرد.
اول که چشماشو باز نمیکرد
بعد زیرچشمی بیرون را ورنداز میکنه:
کم کم چشمای نازشو باز میکنه:
تا اینکه در نهایت با نگاه مهربون و متفکرش به پدر نگاه میکنه:
این بچه عشقه
بعد از تولد:
دو ساعت بعد از تولد همراه با دایی های عزیز:
به دنیای زیبای ما خوش آمدی دختر گلم
صل علی محمد، نی- نی ما خوش آمد
سلام عمویی
انشالله امشب از نزدیک میبینمت
خیلی خیلی خوش اومدی
آیلاویوووووووو
متعجبمان نمودی...