شکوفه اردیبهشت

شکوفه اردیبهشت

نوشته هایی برای ملودی
شکوفه اردیبهشت

شکوفه اردیبهشت

نوشته هایی برای ملودی

در آستانه دو سالگی

دختر خوبم الان شما در آستانه دو سالگی هستی. دختر شیرین زبان من الان بسیار زیبا صحبت می کند و خیلی از چیزها را که هم سن و سال هایش متوجه نمی شوند درک می کند.  

سفر خوزستان که از 4 تا 9 فروردین 96 طول کشید با همراهی و همکاری شما بسیار خوش گذشت دختر خوش سفر بابا. 

چند عکس از این سفر را برای یادگار اینجا می گذارم.


ما

روز پدر ها و پدر بزرگ ها مبارک. و شعری برای روز پدر

ملودی بابا 

بدون شک تا وقتی خودم بابا نشده بودم حس پدر بودن را درک نمیکردم. الان که داشتم به دلتنگی ای که از دوری تو دارم و به حس پدر بودن فکر میکردم فی البداهه این ابیات را نوشتم.



پدرم چند روز پیش از این

شادمان شد پدربزرگ شده.

خم شده قامت خودش اما -

تا ببیند پسر بزرگ شده


پدرم بهترین معلم من

در سراشیب زندگی بوده

پدرم عشق بوده و عرفان

تا بیاسایم، او نیاسوده


او بزرگ است و این جهان کوچک.

پیش دستان او جهان خالیست

از نگاه پسر، رضازاده -

پیش او پهلوان پوشالیست


پدرم قهرمان پیر من است

شیر اگر پیر هم شود شیر است

پدرم مولوی است، عطار است

عارفی بی کتاب و تفسیر است

امید 

جمعه 11 اردیبهشت و 10 روزه شدن ملودی بابا

نازنین بابا

روز سوم تولد یعنی پنجشنبه 3 اردیبهشت دکتر گفت شما زردی داری و منتقلت کردند به nicu و زیر دستگاههای مهتابی.

 زردیت 11.5 بود. 

جمعه مامان را مرخص کردند ولی آمد اتاق مادران که بدون همراه و کمک، دست تنها مواظب شما باشه. 

در عرض دو روز، شکر خدا، زردیت رسید به 6 و یکشنبه 6اردیبهشت شما را هم مرخص کردند و با سلام و صلوات به خانه آمدیم. 

ساعت 3 بود که رسیدیم.

پدربزرگ و عموها دم در منتظر بودند و با رسیدن شما و مامان به خانه  گوسفند قربانی کردند.

دو روزی همه چی خوب بود. باهم کلی بازی کردیم و خندیدی و خندیدیم. ولی سه شنبه که دوباره برای چک شدن زردی آزمایش دادی باز هم بالا رفته بود.

این بود که چهارشنبه دوباره شما را بردیم بیمارستان. 

زردیت رسیده بود به 16.

دکتر دستور بستری داد و از اون موقع تا حالا شما در بیمارستان و زیر دستگاه مهتابی هستی و مامان طفلک مواظب شماست.

 من هم هر روز به شما عزیزای دلم سر میزنم و هرچی لازم دارید تهیه میکنم.

فردا روز پدره، دخترم شدیدا منتظرم تو را به عنوان بهترین هدیه روز پدر در آغوش بگیرم.

زود زود خوب شو جونم. دلتنگتم بی حد.

روز دوم عشق بازی با ملودی جانم

امروز هم روز زیبایی بود.

ابتدا برای دختر نازم شناسنامه گرفتیم

بعد عمو و بابابزرگ و فامیل های دیگه به دیدن دختر گلم و مامان خوبش اومدن:


عمو علیرضا


بعد داستانی داشتیم با چشم بازکردن ملودی خانم

فکر کنم میخواست بگه خیلی هم دنیاتون دیدنی نیست. چون خیلی با ناز چشم باز کرد.

اول که چشماشو باز نمیکرد


بعد زیرچشمی بیرون را ورنداز میکنه:



کم کم چشمای نازشو باز میکنه:



تا اینکه در نهایت با نگاه مهربون و متفکرش به پدر نگاه میکنه:


این بچه عشقه

نازنین من به دنیا خوش آمدی

بعد از تولد:



دو ساعت بعد از تولد همراه با دایی های عزیز:



به دنیای زیبای ما خوش آمدی دختر گلم 


عاشقی در ماه نهم

ملودی بابا امروز برای سونوگرافی سه بعدی رفتیم و عکس و فیلم تو را دیدیم. آنقدر ناز و آرام خوابیده بودی که دلم آب شد. اونقدر ناز و آروم خوابیده بودی و انگشتت را میخوردی و صورتت را لمس میکردی که دلمون میخواست تا ابد نگاهت کنیم.
این هم برای یادگاری باشه تا وقتی بزرگ شدی از دیدن حرکات ناز خودت لذت ببری.



اینم اولین عکس ملودی بابا :
 
                     


نازنین بابا فردا روز مادر و روز زن یعنی روز مامان پروانه است و وقتی بزرگ شدی انشاا... روز شما. روز مامان گل و روز دختر عزیزم مبارک.
امیدوارم یک ماه باقی مانده را هم با آرامش سپری کنی و تندرست و شاد، دنیای زیبای ما را پر از موسیقی وجود نازنینت کنی.
ملودی بابا بی صبرانه منتظرت هستیم. عاشقتم بابایی...

24 هفتگی ...

بابایی امروز 24 هفته از داشتنت میگذره و 16 هفته دیگه به دیدن و در آغوش کشیدنت مونده. ملودی زندگی من نمیدونی چقدر مشتاقم که بوسه بارانت کنم. این روزها وقتی با مامان از کنار یک بچه کوچولو رد میشیم بی اختیار لبخند میزنیم و تو را تصور میکنیم.

دو سه روزه که تکان هات محسوس شده و با هر تکانی ما را به وجد می آری. حالا دیگه به صدا ها عکس العمل نشون میدی و ما همش باهات صحبت میکنیم... 
نازنین بابا تا اردیبهشت دیگه چیزی نمونده...

روزهای پنج ماهگی

ملودی بابا، الان نزدیک چهارماه به روزیکه تو به دنیای زیبای ما رنگ و بوی تازه بدی باقی مونده. حالا که هیجانات روزهای اولیه ی فامیل کم کم فروکش کرده ما با هیجانی تمام عیار بیصبرانه منتظر دیدن تو و در آغوش گرفتن میوه ی زیبای زندگیمون هستیم. لحظه لحظه به یاد و به فکرت هستیم. چهارشنبه نتیجه آزمایشات و اسکن های جدیدت را بردیم و به دکترت نشان دادیم. خدا را شکر همه چی خوب بود و آماده ایم انشاا... به زودی سه نفره شدن جمعمون را جشن بگیریم.
مامان بعد از یکی دو ماه نسبتاً آرام بازهم داره کم کم اذیت میشه، امّا به عشق تو همه را تحمل میکنیم...
با آرامش کامل بزرگ شو که منتظرت هستیم شدید عزیزم.

یلدا با دختر اردیبهشتی

دیشب خانه ی پدری بابا و امشب خانه ی پدری مامان شب یلدا برگزار کردیم. اولین شب یلدا را با تو دختر ادیبهشتی. وقتی تصور میکنم سال دیگه درحالی که یه نی نی ناز توی بغلمونه توی شادی شب یلدا شرکت میکنیم توی پوست خودم نمیگنجم.
توی این مدت خیلی از اسم ها را برای تو نازنین زمزمه کردیم. با توجه به نظر فامیل و دوستان و فکرای خودمون به سه تا اسم رسیدیم (اگه اسم دیگه ای اضافه نشه). قرار شد با مامانت باز هم فکر کنیم تا بهترین اسم را برای تو نازنین انتخاب کنیم. اسمی که با تمام وجود بهش افتخار کنی. یه اسم تک و زیبا که هم متناسب با دختر قشنگ بابا باشه و هم متناسب با خانواده ی ادب و هنرمون.

1- ملودی

2- مهرشید

3- نگارین

سه تا اسمی هستند که داریم بهشون فکر میکنیم.
دختر ناز بابا، توی این چند ماه تمام فکر و ذکر و کار و بار ما تویی. یا مشغول آزمایش و سونوگرافی و غربالگری و نشان دادن نتایج به دکتریم یا به تولد و آینده ی تو فکر میکنیم. همه ی تلاشمون اینه که به بهترین شکل بتونی زندگی کنی و در آینده صاحب ادب و هنر باشی،  به چند زبان صحبت کنی و.... یه دختر توانا و دانا. اصلا یکی از کارهای اصلیمون تهیه ی منابع برای آموزش تو شده. امیدوارم تو هم با پشتکار و 
علاقه بتونی به قلّه های موفقیت برسی.

با تمام وجود منتظریم که با آرامش هرچه زودتر به دنیای زیبامون اضافه بشی و شادیمون را چند برابر کنی.

دخملی بابا در آستانه چهار ماهگی

دخملی بابا امروز از شش صبح مشغول آزمایشای شما بودیم... صبح اول وقت رفتیم آزمایش و عصر تا ساعت هشت و نیم مشغول سونوگرافی آنومالی بودیم. خدا را شکر وضعیت همه اعضای بدنت خوب تشخیص داده شد. مامان و من ولی امروز حسابی خسته شدیم. 
دیدن تو این روزها خیلی جالبه... همش ورجه وورجه میکنی و دست و پات را تکون میدی و به همه چی عکس العمل نشان میدی. اینکه یک وروجک 13 سانتی متری و 160 گرمی این طور تکان میخوره و همه ی اعضای بدن را داره واقعن دیدنیه.

امیدوارم پنچ ماه باقی مانده را هم به خوبی و با آرامش طی کنی و به سلامتی به دنیا بیای و بزرگ بشی. 
بی صبرانه منتظر آمدنت هستیم نازنین بابا...