شکوفه اردیبهشت

شکوفه اردیبهشت

نوشته هایی برای ملودی
شکوفه اردیبهشت

شکوفه اردیبهشت

نوشته هایی برای ملودی

پانزده هفته و سه روز

نازنینن بابا، کم کم داری شکل میگیری و صدای قلب کوچیکت به زندگی ما هم شکل تازه ای میده. باهات حرف میزنیم و به رویاهامون با تو شکل میدیم... کم کم باید آماده بشیم برای روز زیبای آمدنت. اتاقت را آماده کنیم، برات لباس های قشنگ بخریم، وسایل و اسباب بازیهای خوشگل برات بگیریم و... که وقتی میای خوشحال خوشحال بشی.
راستی دختر داییت هم همین روزا توی بلژیک به دنیا میاد. امیدوارم به سلامتی باشه. فکر کنم با هم خیلی خوب باشید. چون تقریبا هم سن و سالید...

اگه از احوال مامان خواسته باشی  نسبت به قبل بهتره. تو این مدت بیشتر از همه سوپ خوردیم ولی الان غذاهای دیگه هم کم و بیش میخوره. هفته بعد وقت سونوگرافی و آزمایش داریم که مطمئن بشیم مامان و تو  خوب هستید و همه چی رو به راهه.
اروم باش و با آرامش بزرگ شو عزیزم که منتظر آمدنت هستیم شدید....

سه ماه و پنج روز

امروز در سیزده هفته و چهار روزگی داشتنت آزمایشهای غربالگریتو گرفتم بابایی. تا اونجایی که من از آزمایشها متوجه شدم همه چی خوبه و انشاا... کاملا سلامت هستی. البته چهارشنبه آزمایشها را میبریم و به دکترت هم نشان میدیم و مطمئن میشیم.
بابایی آرام و راحت باش که وقتی دنیا بیای خیلی کارها باید انجام بدی. آدم از وقتی دنیا میاد دیگه نمیتونه آرام و قرار داشته باشه. پس از فرصتی که داری خوب خوب استفاده کن.
دوستت دارم یه دنیا

دوازده هفته و دو روز

امروز رفته بودیم برای آزمایش و دیدن عکس تو عزیز بابا. با اینکه دیشب خونه ی بابابزرگ مشغول پختن حلیم نذری بودیم و تا نزدیک صبح بیدار بودیم ساعت 7 صبح برای آزمایش رفتیم. راستی بگم که دیشب با مامانت کلی سر دیگ حلیم برات دعا کردیم. دعا کردیم که سلامت به دنیا بیای و خوشبخت و شاد و موفق زندگی کنی بابایی.

بعد از آزمایشها رفتیم سونوگرافی و صدای قلب کوچیکت را برای اولین بار شنیدیم. خیلی هیجان انگیز بود. اونقدر که دوباره از دکتر خواستیم صدای قلبت رو بذاره بشنویم و من با موبایل ضبط کنم. حتما برای خودت هم جالبه که بشنوی. پس فایلشو اینجا میذارم. 

"تپش قلب تو"

خیلی هیجان داشت امروز... قد و بالای کوچولووو و دست و پاهات را سیر تماشا کردیم. اونقدر قشنگ پاهات را تکون میدادی که نگو... با اینکه قدت هنوز شش سانت هم نشده ولی حسابی زرنگی و ورجه وورجه میکردی عزیزم. 

برای یادگاری تکه ای از تصویرت را میذارم که ببینی.
"تصویر تو"

خدا را شکر همه چیز طبیعی و نرمال و خوبه و طبق گفته دکتر انشاا... 29 اردیبهشت 94 به دنیای قشنگ ما اضافه میشی و خوشبختی ما را چند برابر میکنی.

سال دیگه این موقع حسابی وروجک شدی. وقت حلیم پختن فکر کنم همش درحال بغل به بغل شدن باشی نی نی من. پس فعلا آروم و آهسته بخواب که منتظرت هستیم زیاد...

30 مهر 93

سلام بابایی...

امروز خیلی مامانو اذیت کردی. از صبح که رفتیم بیمارستان و مامانت به دکترت سر زد و به کلاس های نگهداری از نی نی رفت تا همین الان حالش خوب نبود. امیدوارم بعد از این راحت تر پیش بره.

خوب باش همیشه جیگر بابا...

26 مهر 93

امروز عمه جونت برای چندمین بار از گرگان زنگ زد و خوشحالی کرد و قربون صدقه ی تو نی نیِ فسقلی رفت. عمو رضات هم برای دومین بار شیرینی گرفت و آورد دفتر. قرار شد عمو رضا همه چیزهایی رو که تو کلاسهای موفقیت یاد میگیره بهت یاد بده... پس سعی کن زود زود دنیا بیای و بزرگ شی جیگر...

سلام نی نی

به راه مهر نشسته در انتظار تو هستیم

                                                     در انتظار شکوفاییِ بهار تو هستیم 

چهارشنبه 23 مهر 93 برای سونوگرافی رفتیم و تپش قلب کوچک تو را توی دل مامان دیدیم... چه لحظه ی هیجان انگیزی بود... تو نزدیک 7 ماه دیگه انشاا... به دنیا می آیی و ما مشتاقانه منتظر آمدنت هستیم.