حالا سیزده هفته اس که با همیم، با هم نفس میکشیم، با هم راه میریم، با هم غذا می خوریم، با هم سر کلاس میریم...فکر می کنم حالا وقتی سر کلاس دارم شعر میخونم یا از ادبیات حرف میزنم صدام بلندتر از همیشه اس که تو خوب خوب بشنوی و مثل من و بابایی شعر و ادبیات بخشی از زندگی قشنگت باشه البته من و باباییت بخش مهمی از زندگی مون ادبیاته...
یادم افتاد که امروز یکی از دانشجوها سر کلاس مدام سوالهای بیهوده و چرت و پرت می پرسید و بچه ها هم بهش می خندیدن، انگار در طول عمرش هیچ شعر فارسی نشنیده بود، خندم گرفته بود ناخودآگاه یواشکی تو دلم بهت گفتم مامان تو باید یه ادیب باشی حالا هر شغلی هم که خواستی داشته باش، ببین اینو...
عزیز مادر منتظرم که روزها و هفته هارو خوب و با آرامش با هم طی کنیم و برسیم به روزی که بیای...
جیگر طلای عمه همین که بتونی راه بری می برمت باشگاه ، برای خودت ورزشکار بشی من بهت افتخار کنم
قشنگه عمه به عشق خودت بیدار می شم از خوابو به عشقه خودت می خوابم ،زود بیا دیگه می خوام هر روز که بیدار میشم زنگ بزنم صدای تورو بشنوم زیباترین ملودیه دنیااااااااااااا. نفس عمه سال دیگه باهم تو تولد عمو کلی نانای می کنیم.
سلام. میگم یه دوروز نبودیم، ماشالله ببین چقد شلوغش کردن...
عمو جون امشب با چند روز تاخیر برا من جشن تولد گرفتن. امید وارم به تو هم خوش گذشته باشه.
نی نیه عمه شنیدم مامانو اذیت می کنی؟؟؟؟ خوشگله عمه نی نیه خوبیییی باش ، ما خیلی دوست داریم ولی تو ام انقد شیطونی نکن جیگر طلا.
عزیزم من و بابا حضورتو در کنار خودمون هر لحظه احساس می کنیم، حضورت زیبایی زندگی مارو چند برابر می کنه، دیروز که صدای قلبتو برای اولین بار شنیدم حس خیلی خوبی داشتم حسی مثل حس پرواز...عزیزم باز منتظریم به زودی صدای قلب کوچولوتو بشنویم ، پس خوب خوب باش تا اون روز...
عزیز دل عمه ، دارم کلی کارتون برات دانلود میکنم وقتی اومدی دیگه شلوغ نکنی بشینی کارتون نگاه کنی ، عمه ام پایان نامشو بنویسه
امروز رفته بودیم برای آزمایش و دیدن عکس تو عزیز بابا. با اینکه دیشب خونه ی بابابزرگ مشغول پختن حلیم نذری بودیم و تا نزدیک صبح بیدار بودیم ساعت 7 صبح برای آزمایش رفتیم. راستی بگم که دیشب با مامانت کلی سر دیگ حلیم برات دعا کردیم. دعا کردیم که سلامت به دنیا بیای و خوشبخت و شاد و موفق زندگی کنی بابایی.
بعد از آزمایشها رفتیم سونوگرافی و صدای قلب کوچیکت را برای اولین بار شنیدیم. خیلی هیجان انگیز بود. اونقدر که دوباره از دکتر خواستیم صدای قلبت رو بذاره بشنویم و من با موبایل ضبط کنم. حتما برای خودت هم جالبه که بشنوی. پس فایلشو اینجا میذارم.
برای یادگاری تکه ای از تصویرت را میذارم که ببینی.
"تصویر تو"
خدا را شکر همه چیز طبیعی و نرمال و خوبه و طبق گفته دکتر انشاا... 29 اردیبهشت 94 به دنیای قشنگ ما اضافه میشی و خوشبختی ما را چند برابر میکنی.
سال دیگه این موقع حسابی وروجک شدی. وقت حلیم پختن فکر کنم همش درحال بغل به بغل شدن باشی نی نی من. پس فعلا آروم و آهسته بخواب که منتظرت هستیم زیاد...