شکوفه اردیبهشت

شکوفه اردیبهشت

نوشته هایی برای ملودی
شکوفه اردیبهشت

شکوفه اردیبهشت

نوشته هایی برای ملودی

ملودی در ده ماه و نیمگی

دختر نازنینم 

حتما باید اینجا بیشتر بنویسم تا هم به یاد خودمان بماند و هم بعدها شاید برای خودت جالب باشد. 

الان که ده ماهه و نیمه هستی به خوبی بدون کمک گرفتن از جایی چند ثانیه می ایستی. مدت زیادی است که چهار دست و پا می روی. البته مدتی قبل از آن هم سینه خیز می رفتی. (کلا به رفتن از ابتدا علاقه داشتی)

با دقت و سریع از مبل ها بالا میروی و پایین می آیی. 

اغلب غذا ها را دوست داری و میخوری ولی به  دوغ، ماست، موز و گوجه علاقه ی زیادی داری. پیاز و لیمو ترش را هم میخوری (البته ما زیاد بهت نمیدیم) 

وقتی میخواهیم غذا بخوریم می آیی کنار میز غذاخوری و آویزان من میشی تا سر میز باشی، حتی اگر گرسنه نباشی. بیشتر دوست داری روی پای من بنشینی و غذا خوردن ما را تماشا کنی . گاهی با برداشتن قاشق و چنگال یا دست کردن در ظرف من یا مامان شیطنت هم میکنی. 

از اول اصلا پستونک نخوردی و الان هم نمیخوری. انگار به نظرت کار بیهوده و بی ثمری میاد.

چند ماه هست که میتونی شیشه شیرت را خودت بگیری و بخوری.

قطره ویتامین و آهن را به سختی میخوری و هر شب برای قطره دادن به تو من و مامان باید همکاری کنیم  و با زحمت بهت قطره بدیم.

مدتی هست که شیطنتت بیشتر شده. خیلی کنجکاو هستی، علاقه زیادی به جست و جو زیر میز و این طرف و آن طرف داری. در کابینت ها و کمد ها را باز میکنی و با وسایل آانها بازی میکنی. الان بیشتر وسایل دکوری را از دسترس برداشتیم. بجز آباژور و جام های کنار مبل و گیتار و سه تار که هنوز در دسترس هستند و هنوز حرکت خطرناکی درباره آنها نکردی؛  تقریبا چیزی شکستنی در دسترس نگذاشتیم.

کلمات هشدار آمیز را متوجه میشی و به بخاری نزدیک نمی شی و دست نمیزنی. به چای هم که میدانی داغ است دست نمیزنی ولی از دور چای را فوت میکنی. 

خیلی دختر خوب و مهربان و آرامی هستی . اگر گرسنه نباشی، خوابت نیاد و جات تمیز باشد گریه نمیکنی و غر نمیزنی.  

موقع رفتن بای بای میکنی، وقتی موسیقی خوبی پخش میشه دست میزنی و دست افشانی می کنی.

الان 5 دندان داری 3تا بالا و 2 تا پایین. که البته دندادن ششم هم در حال در آمدن است.

در مسافرت اصلا اذیت نمیکنی، خیلی علاقه به دیدن اطراف و هواخوری داری و کلا دختر خوش سفری هستی. در 5 ماهگی سفر شیراز رفتیم با هم، در 7 ماهگی همدان و سنندج و در 9 ماهگی هم شمال رفتیم. همه سفرها هم خوش گذشت.

باز هم هر چی به ذهنم رسید برات مینویسم پاره ی جانم.


 











نظرات 2 + ارسال نظر
پروانه شنبه 4 اردیبهشت 1395 ساعت 10:54

قربون بابایی مهربون❤❤

غزال پنج‌شنبه 20 اسفند 1394 ساعت 14:05 http://javane.ninweblog.com

عسل بانو دلم برات ضعف رفت که.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد