نازنین ترین مامان، حالا بیش از شش ماهه که داریم با هم نفس می کشیم، روزها رو آروم آروم طی کردیم و رسیدیم به روزهایی که حسابی داری حرکت می کنی و هر روز بیشتر حرکتها و شیطونیهاتو احساس میکنم، حالا دو سه هفته ای هست که دیگه حسابی معلوم شدی، هر کسی با یه کمی دقت می تونه بفهمه که تو هستی...،
حالا من و بابایی کلی باهات حرف میزنیم، برات شعر می خونیم و آرزو می کنیم که این دو سه ماه راحت بگذرن و برسیم به روز قشنگه اومدنت... عزیز مامان هر چقدر خواستی می تونی حرکت کنی و لگد بزنی، ببخشید که دلم یه کم تنگه برات... یه عالمه دوست دارم عزیزم... :-*
ممنوون عموی خوب و مهربووون
سلام
خدا قوت
قربون دایی فرهاد همیشه مهربونمون...
ممنونم غزال عزیزم...امیدوارم سه تایی با پارلای قشنگو نازمون روزگار خیلییییی خوبی داشته باشید...
نوش جونتون این روزای شیرین
ملودی خوش نوا بیا که دلمون آب شد برای دیدنت عسل بانو
روزگار خوبی منتظرته
نمیدونم بعدا چه چیزای دیگه ی براتون آرزو کنم
ولی الان براتون و برای جیگر دایی یک عالمه آرامش آرزو میکنم
قربون بابایی...
جانم مامان... ممنون که سختی های این روزها را اینقدر با شکیبایی و آرامش تحمل میکنی.
روزهای زیبایی را برای خانواده ی مهربونمون آرزو دارم.
مواظب خودت و دخمر گلمون باش عزیزم.