بدان که بدانی که ...
دوس دارم بدونم تو چه حالتی داری این متن و می خونی عزیزم ، کاش انقدر بزرگ شده باشی که بفهمی ،دلم می خواد کلی متن برات بنویسم بعد یه جوری وقتی پخته شدی وقتی چشم واقعیت به دنیا باز شد بخوونی ، عمه جونی از وقتی که پا به دنیا می گذاری همه بهت می گن انشاا.. دکتر بشی انشاا... عروسیت ،انشاا... ماشین فلان بخری ، فلان جا بری ، اما عزیزم تو به دنیا نمی ای که دکتر مهندس بشی، ازدواج کنی ، پولدار شیی و کلی از این کارای مردم عادی و انجام بدی ، به دنیا می آی که بفهمی تو باید هستی و بشناسی ، جهان فراتر از اون چیزیه که داری می بینی ، انقدر عظیمه که حتی فکرشم نمی تونی بکنی ، تو اگه می خندی ذره ای از شادی و داری تجربه می کنی ، اگه ناراحتی درصد کوچیکی از ناراحتی ها رو داری درک می کنی ، تا الانی که اینو داری می خونی روحت خندیده ؟؟ آیا گریه روحتو حس کردی؟؟البته که روح هم گریه می کنه ، عزیز دل عمه تو پا در فضایی می گذاری که {هر چقدر بفهمی می فهمی که فهمت چقدر کمه }
جانم عمه...